حبابی از پروژههای جانبیِ استارتاپی
من متنفرم از این که این را بگویم اما در پروژههای جانبی که روزی قرار است استارتاپ شوند، حبابی وجود دارد.

هرکسی از دیزاینرها تا توسعهدهندهگان تا متخصصان UI/UX یا توسعهدهندگان کسب و کار گمان میکنند که یک کارآفرین هستند، و یک پروژه جانبیِ درحال پیشرفت دارند. چرا این اتفاق میافتد؟ اگر بپرسید، دلیلش اینه است که همه تمایل دارند که یک کارآفرین باشند، اما هنوز کاملا آماده نیستند.
این یک مشکل بزرگ ایجاد میکند.
این یک مشکل هست به این دلیل که یک حبابِ استعدادی ایجاد میکند از آدمهایی که کاملا درگیر نیستند و فقط کارها را در «شغل واقعی» یا تمام وقتشان در حد رفع تکلیف انجام میدهند تا زمانی که استارتاپشان بالا بیاید و شروع به کار کند. این به این معناست که بازدهی آنها در شغل تمام وقتشان دچار آسیب میشود و پولهایی که کارفرما میپردازد تلف میشود. صاحبان پروژههای جانبی با این فرض که همهی اینها فقط برای مدت کوتاهی است این اتفاق را توجیه میکنند.
اما چیزی که واقعا اتفاق میافتد این است: استارتآپها زمانی بسیار بیشتر از چیزی که پیشبینی میکنند میبرند تا راهاندازی بشوند، زمانی که شغل ثابت و استارتآپ در کنار هم و کجدار و مریض جلو میروند. حالا کارمند نه در شغلش پیشرفتی میکند و نه استارتاپش به سرانجام میرسد.
در واقع ما نیاز داریم که با خودمان صادق باشیم، همه کارآفرین نیستند. بخشی از کارآفرین بودن منوط به این است که ریسک راهاندازی شرکت خودتان را بپذیرید و متعهد شوید که به صورت تمام وقت روی آن کار کنید. این برای استارتاپها و شرکتها جالب نیست که کارمندانی داشته باشند که تاحدی درگیر هردو کار باشند منتها متعهد به هیچکدام نباشند.
تام روعه، نایب رئیس بخش کارآفرینی در بنیاد کافمن در نقل قولی در نامهی سردبیر مجلهی Inc در آپریل ۲۰۱۳ در بارهی معیارهای لازم برای یک کارآفرین موفق چنین میگوید:
«همیشه عواقبی برای شکست وجود دارد - مگر شما شخصا برای کارتان یک وام بگیرید و تلاش کنید تا محصولتان را به یک انسان واقعی بفروشید.»
معنای حرف روعه این است که شما انگیزهی لازم برای پایهگذاری یک کسب و کار مهم را ندارید.
بدترین قسمت ماجرا این است که تعداد زیادی از پروژههای جانبی وجود دارند که با تلاشی دیگر برای یک شبکه اجتماعی جدید یا یک ابزار مدیریت پروژه جدید به پایان میرسند. یک راهنمایی سریع: تعداد زیادی از اینها وجود دارند. اگر شما میخواهید که یک شرکت را پایهگذاری کنید، روی یک کسب و کار واقعی کار کنید، نه روی یک ایدهی جانبی که امیدوارید ترکیبی از فیسبوک/اینستاگرام/توئیتر باشد یا یک نسخهی بهتر از Basecamp.
بالاتر از همهی اینها، اصول «استارتآپ ناب» یک مشکل ایجاد میکند. اصول ناب عالیاند، اما برای گروهی از آدمها تبدیل به مجوزی شدهاند برای خلق پروژههای ارزان یا کمریسکِ جانبی. بله، شما میتوانید از اصول استارتآپ ناب برای کاهش ریسک و سریعتر یافتن «حداقل محصول قابل ارائه» استفاده کنید، اما شما هنوز نیاز دارید که به کسب و کارتان تعهد داشته باشید و تلاش کنید تا با اصول استارتآپ ناب، شرکتتان را برای موفقیت قدرتمندتر کنید؛ و همیشه به یاد داشته باشید: ناب به این معنا نیست که شما محصولی بیکیفیت بسازید. به این معناست که شما مدام تکرار و آزمایش میکنید تا محصولی را پیدا کنید که سریعتر بین مشتریانتان گسترش پیدا میکند.
بزرگترین مشکل پروژههای جانبی این است که عدم تعهد، استعداد استارتآپ در موفقیت را رقیق میکند، به پروژهی جانبی یا استارتآپ آسیب میزند و استارتآپهای بزرگی را از موفقیت باز میدارد. اگر شما قصد دارید که کسب و کار جدیدی را شروع کنید، زمانی را صرف این کنید که ببینید واقعا آمادگی این را دارید که به تمام خودتان را وقف کار کنید؟
بله، میتوانید مقداری پول ذخیره کنید تا برای جهش نهایی آماده باشید، و بله، باید با دقت بررسی کنید که آیا برای شروع یک کسب و کار آمادهاید یا نه. اما پیادهروی نکنید. که هم کارفرمایتان را معطل خود کنید و هم جهش را با رویای یک کارآفرین تمام وقت بودن، تاخیر بنیدازید. انتخاب با شماست، اما بسیاری گزینه اشتباه را انتخاب میکنند. امیدوارم شما تعهد لازم را به دست آورید و تبدیل به یک کارآفرین واقعی شوید.
- این نوشته ترجمهایست نسبتا آزاد از The Startup Side Project Bubble از وبلاگ davidhauser.com.