بلوار سانست (۱۹۵۰)
ژانر نوآر بیش از هر چیز مرا به یاد تراژدی یونانی میاندازد. زوالی اجباری، درحالی که با به زوال رسیده، احساس نزدیکی میکنیم.

بلوار سانست (محصول ۱۹۵۰)
امتیاز: ۹.۵ از ۱۰
تعدادی از فیلمها، خاصیت بسیار ویژهای دارند؛ آنها تا عمق روان ما نفوذ میکنند و برای همیشه در خاطرمان حک میشوند. «سانست بلوار» یکی از همانهاست.فیلم دربارهی زوال است. احتمالا بهترین فیلم در این موضوع. دربارهی زوالِ همهچیز. راوی داستان یک مردهاست. شخصیتها در دوران مرگشاناند و عجیبتر اینکه میفهمیم بازیگران فیلم در دنیای واقعیت هم همان نقش را داشتهاند که در فیلم.
ژانر نوآر بیش از هر چیز مرا به یاد تراژدی یونانی میاندازد. زوالی اجباری، درحالی که با به زوال رسیده، احساس نزدیکی میکنیم.
فیلمنامهنویس درجه دو در اول مسیر، خسته شده و چیزی بزرگ میخواهد. یک ستاره و کارگردان بزرگ سینمای صامت، رسیدهاند به دوران آخر زندگی حرفهایشان و یکی در رویاست و دومی به در رویا بودن اولی کمک میکند. داستانِ باور کردن اجباری دروغ است و عشق هم قاطی ماجرا میشود. بعد سکانس آخر، نمایش زوال است. به هنرمندانهترین شکل ممکن. بینظیر در سینما.
از تراژدی یونانی و بوطیقای ارسطو تا نوآرها و بیلی وایلدر، به نظرم همهشان در یک حرف مشترکاند. «زندگی یعنی آموختن چگونه مردن.» این جمله را اولینبار سیسرو طور دیگری بیان کرده بود، جای کلمهی زندگی، فلسفه را نشانده بود.من فکر میکنم به راستی عیار زندگی آدمها با چگونه مردنشان سنجیده میشود. تاریخ پر از شخصیتهای مشهور، بزرگ و مورد احترام همگان بوده که نهایتا در تنهایی، پشیمانی، ناامیدی، طرد شدگی و ننگ مردهاند. یا آنطور که تولستوی در «مرگ ایوان ایلیچ» میگوید، مرگی دردناکتر از این نیست. به همین دلیل هربار خواستهام راجع به شخصیتی قضاوت کنم، مرگ او را مطالعه کردهام. ما در مقابل مرگمان عریان، ترسان و با تمام خودمان حاضر میشویم. به همین خاطر شفافترین تصویر هر آدم در آینهی مرگش منعکس میشود.ما خیلی کم میآموزیم که چگونه بمیریم. نبرد تروآ راجع به همین بود. برای ما ایرانیها هم عاشورا. داستانهایی از قهرمانانه مردن.
البته که مردن همیشه در میدان جنگ نیست، شکلش هم به انتخاب خودمان نیست؛ اما میتوانیم یاد بگیریم آنطور زندگی کنیم که مرگمان بی پشیمانی، ناامیدی و چیزهایی از این دست باشد. در آن صورت میتوانیم مطمئن باشیم که خوب زندگی کردهایم. نورما دزموندِ سانست بلوار، ستارهی بینظیر سینمای صامت، یاد نگرفته چگونه بمیرد. همانطور که بقیهی شخصیتها. اما مرگ یاد گرفته که چگونه با ما روبرو شود!
یا قدیمیترهایمان همین مفاهیم را خیلی حکیمانهتر، کوتاهتر و بامزهتر برایمان گفتهاند: «جوجه را آخر پاییز میشمارند.»