هلالی شد تنم زین غم

دو صدا در دنیا وجود دارد و هر آدم را که ببینی با یکی از آنها پا به این دنیا میگذارد. صداهایی خستگی ناپذیر که به مانند تقدیر، در سرهای ما ساکن میشوند. یکی صدای زندگی و دیگری صدای مرگ. میگویند آدمی، حیوانیست ناتمام. یعنی خودش ذات خودش را میسازد. اما به گمانم بعضی از ما از همان ابتدا تمام شدهایم. مرا همیشه مرگ صدا میزده. ساده نیست که خودمان را فریب دهیم؛ من دادهام هربار که تو را دیدهام. تو صدای زندگی بودی. تو روشنیای بودی که من در خود میجستم. اما همیشه دیوار آنجا بود. یک فاصله به وسعت همهی دنیای زندگان؛ و امروز، که یکسال پیرتر شدهام، من تسلیم شدم عزیزم. به صدای خودم.