این یا آن (پلیلیست جمعهها ۶)
خواه به حماقتهای جهان بخندی، پشیمان میشوی؛ بر آنها بگریی هم پشیمان میشوی،خواه به حماقتهای جهان بخندی و خواه بر آنها بگریی، در هر دو حال پشیمان خواهی شد،یا به حماقتهای جهان میخندی یا میگریی، به هرحال پشیمان میشوی؛

ازدواج کنی پشیمان میشوی؛
ازدواج نکنی هم پشیمان میشوی؛
خواه ازدواج کنی خواه نکنی، در هر دو حال پشیمان میشوی؛
یا ازدواج میکنی یا ازدواج نمیکنی، به هر حال پشیمان میشوی؛
خواه به حماقتهای جهان بخندی، پشیمان میشوی؛
بر آنها بگریی هم پشیمان میشوی،
خواه به حماقتهای جهان بخندی و خواه بر آنها بگریی، در هر دو حال پشیمان میشوی،
یا به حماقتهای جهان میخندی یا میگریی، به هرحال پشیمان میشوی؛
اگر به دختری اعتماد کنید، پشیمان میشوی؛
اعتماد نکنی هم، پشیمان میشوی؛
خواه به دختری اعتماد کنی یا نکنی، در هر دوحال پشیمان میشوی؛
یا به دختری اعتماد میکنی، یا نمیکنی، به هرحال پشیمان میشوی؛
خودت را حلق آویز کنی پشیمان میشوی؛
خودت را حلق آویز نکنی هم پشیمان میشوی؛
خواه خودت را حلق آویز کنی یا نکنی، در هر دوحال پشیمان میشوی؛
یا خودت را حلق آویز میکنی یا خودت را حلق آویز نمیکنی، به هر حال پشیمان میشوی.
این، آقایان، عصارهی تمامی حکمت زندگی است. فقط در لحظههایی منفرد نیست که من همه چیز را، به قول اسپینوزا، در هوای ابدیت مینگرم. من پیوسته در حال و هوای ابدیتام. خیلیها گمان میکنند وقتی در هوای ابدیت قرار میگیرند که پس از انجام این یا آن کار، این ضدها را با هم متحد سازند یا حد وسط آنها را بگیرند. ولی این نشانهی بدفهمی ایشان است، زیرا ابدیت حقیقی نه پشت یا این/ یا آن بلکه پیش روی آن جای دارد.
بدین قرار ابدیتِ آنان چیزی نخواهد بود الّا توالیِ ملالانگیزِ لحظههای زمان؛ چراکه آنان گرفتارِ حسرتی مضاعف خواهند شد. فلسفهی من دستکم آسانفهم است و دستیاب، آخر من فقط یک اصل دارم و بس؛ حتی از آن هم پایم را فراتر نمیگذارم... من از هیچ اصلی آغاز نمیکنم و پا پیش نمیگذارم؛ که اگر میگذاشتم پشیمان میشدم. پس اگر شنوندهی محترمی خیال برش دارد که در گفتههای من چیزِ بهدردبخوری هست معلوم میشود که هیچ استعدادِ فلسفه ندارد؛ اگر هم خیال کند در بحثِ من هیچ حرکتِ رو به جلویی هست، نتیجه همان است که گفتم... ولی از آنجا که من هرگز آغاز نمیکنم، هرگز نمیتوانم توقف کنم...
- این یا آن / سورن کیرکگارد / ترجمهی صالح نجفی