محدودهی شخصی
من مدتها به آدمها دقت کردهام. به زمانی که محدودهشان را گسترش میدهند. مثلا در سکوت. در سکوت تا دلت بخواهد گسترش پیدا میکنی.

نمیدانم چه کسی و در چه جایی این را گفته، اما آدمها محدودهی شخصی دارند و اندازهاش ثابت نیست.مثلا اگر در یک اتوبوس خالی نشسته باشید، مقدار خوبی از اتوبوس میشود محدودهی شما. به همین خاطر است که اگر غریبهای بیاید و مستقیم کنار شما بنشیند، حسی درهم از ناراحتی و عصبانیت پیدا میکنید. چه آنکه در یک اتوبوس شلوغ چنین واکنشی نخواهید داشت.
من مدتها به آدمها دقت کردهام. به زمانی که محدودهشان را گسترش میدهند. مثلا در سکوت. در سکوت تا دلت بخواهد گسترش پیدا میکنی. محدوده میتواند به اندازه یک سالن سینما باشد - برای اکران فیلمهای هنر تجربه گاهی چنین اتفاقی رخ میدهد - در سکوت فرو میروی، و کل سالن محدودهی توست. بازیگر و دیالوگهایش حذف میشوند. آنوقت قدم زدن نگهبان سینما نیز، میشود یکجور بیادبیِ بد موقع. این را آقای عصبانی توی اتوبوس برایم تعریفم کرد. همهی صندلیهای خالی اتوبوس را رها کرد و آمد نشست کنار من. برایم از این گفت که نگهبانهای سینما این موقع شب شعور ندارند. سینما باید در سکوت باشد. آن هم وقتی آدم در سکوت است.
بعد هر دو سکوت کردیم. آنقدر حدودمان زیاد شد که دیگر جا برای دو نفرمان نبود. ایستگاه بعد، پیاده شدم. او حالا حدودی به اندازه کل اتوبوس داشت. و من در سکوت، کل جدولهای خیابان را.