November

نشستهام روی قایق. بی پارو. خورشید پریده تو دریا. زیر آب شده پر از ماهی. اگر ماهیها را بگذاریم کنار، میماند صدای پرندگان مهاجر. همیشه با هم حرف میزنند. بال باز میکنند و پرهاشان را میدهند دست باد. حرف میزنند؛ از ماهیها، از قایقها، از آدمهای روی عرشه. یکجوری نشستهام؛ تسلیم. پارو کنار دستم است. افتادهام دست باد. میوزد و نمیپرسد. با بادبان ریختهاند روی هم. میوزد. میرویم. ماهی میجهد بالا. پرنده میپرد پایین. ماهی رفته بالا. با پرنده. عرشه بی ناخدا. غروب بی دریا. قایق بی پارو. پرنده بی پر؛ اینطور تقدیرها غمانگیزند.