سامورایی (۱۹۶۷)
او با خیانت رئسایش میمیرد؟ نه یک سامورایی برای وفاداری به خودش میمیرد. اما مگر شغل یک سامورایی چیزی جز مردن است؟ قهرمان این را میداند.

سامورایی (محصول ۱۹۶۷)
امتیاز: ۹.۵ از ۱۰
قبلا دربارهی ارتش سایههای ملویل نوشته بودم، نمایش رنج است و قهرمانهایش قهرمانهای کافکا هستند.
ارتش سایهها درخشانترین اثر ملویل بود، اما «سامورایی» منحصر به فرد است. دربارهی تنهاییست، رنجی که برای وفاداری به خود میبریم.

فیلم را با این جمله آغاز میکنیم:
«هیچ تنهایی عظیمتر از تنهایی یک سامورایی نیست»
آلن دلون مجسمهی این تنهاییست، و فیلم در سکوت است. دیالوگهای زیادی وجود ندارد. رنگها خاکستری و آبیاند. و دلون، در اوج زیبایی، یا به قول دیوید تامسون، «فرشته ویرانگر زیبای خیابان تاریک»
قاتلی سرد و بیروح که فقط یک چیز را مهم میداند، ردی در صحنهی جرم بهجا نگذارد. او با خیانت رئسایش میمیرد؟ نه یک سامورایی برای وفاداری به خودش میمیرد.
اما مگر شغل یک سامورایی چیزی جز مردن است؟ قهرمان این را میداند.
فیلم در حرکات روایت میشود و بازههای سکوت. ملویل دلیلی داشته برای آنکه سرد و بیروحترین فیلم عمرش را بسازد، همانطور آلن دلون که انگار در رویایی فرو رفته و متوجه ظاهر و نوع بازیش نیست.
همهی ماجرا دربارهی آدمیست که زندگی را دور ریخته و خودش را از احساسات رهانیده. اما در نهاییترین بخشهای فیلم، زنی موجب از هم گسیختگی میشود. دلون را در سکانس آخر میبینیم و باز در سکوت اشک میریزیم. همان که ملویل میخواهد. سوگ در سکوت. برای تنهایی بشر.
سامورایی چیزی را در ما تغییر میدهد. با آن نگاه خشکش، روان انسان را میکاود و در پایان ما برای خودمان است که میگرییم. برای تصویری که دوربین از عمق وجودمان نشان داده. از سرمای اعماق وجودمان.
پویا یک بار گفته بود، سامورایی تویی امین؛ و من خندیده بودم.