خیال چگونه ما را نجات میدهد؟ داستان یک پروژهی خندهدار!
ما بردهی عادتهای کوچکیم. از آنطرف چیزی داریم قدرتمند که همیشه با ماست.خیالخیال ابزاریست که انحصارا در ما نصب شده است. احتمالا یکی از جدیترین نشانههای آزادیِ ما. شنیدهاید که آدمها حبس میشوند اما خیالهایشان نه. حتی بهتر، آدمها میمیرند اما خیالهایشان نه.

شوپنهاور جایی گفته:
زندگی آونگیست میان رنج و ملال!
من با شوپنهاور موافقم. ما برای فرار از رنج است که به سراغ لذتهای لحظهای میرویم و بعد به ملال میرسیم. ملال که امتداد یابد میشود رنج.
پس چطور از این چرخه خارج شویم؟ پاسخ خیال است. خیال اگر که به دنیای واقعی وارد شود، میتواند به ما لذتی بیملال دهد. چرا که ما در خیالهایمان با فردیتمان سر و کار داریم. خیالهایمان آدمها شبیه به هم نیست.
ما باید چیزهای خیالی بیشتری بسازیم. نه برای خلق ارزش یا سود مالی یا هر چیز دیگری. برای آنکه آزادتر باشیم. چیزهای بامزهای که حال ما را خوب میکند. ما باید حال خوبمان را از منابع دیگری هم تامین کنیم. برای من شد یک پروژه خندهدار:
فیوچرهای داستان یک خیالپردازی کودکانه بود. من همیشه زمانهایی که کنار دریا میایستادم آرزو میکردم که کاش نامهای درون بطری را دریا میآورد اینجا. خواندن نامهای هیجانانگیز از یک غریبه برایم شگفتآور بود. اما این فقط یک خیال بود.
چند مدت پیش در ملالتای بیمثال فرو رفته بودم. آنجور که دیگر راه فراری پیدا نمیکردم. برای تامین انرژی تصمیم گرفتم سراغ خیالهای کودکی را بگیرم. پروژهای را توسعه دادم که خیال را مجازی میکرد. نامهای مینوشتی و میانداختی به دریای صفر و یکها، شخصی به صورت تصادفی نامه را دریافت میکرد.
«فیوچرهای» منتشر شد و من در صفحه اینستاگرام معرفیاش کردم. در همان روز اول آدمها شروع کردند به استوری گذاشتن. در روز اول ۲۰ کاربر و در روز دوم ۲۷کاربر به فیوچرهای پیوستند. نامهها ارسال میشدند و آدمها داوطلبانه فیوچرهای را در صفحات مجازیشان به اشتراک میگذاشتند. شگفتآور بود. آدمها یک خیالپردازی جدی را میدیدند. در دنیایی که همهچیز بیاندازه جدی و واقعیست. تا آنکه ایمیلی دریافت کردم.
کسی نوشته بود:
تو آدم خوبی هستی، تو آدمها رو به رویاهاشون میرسونی.
من خوشحال شدم و آنوقت از ملالتی که دور تا دور من پیچیده بود خلاصی پیدا کردم.
حالا تنها چهار روز از انتشار فیوچرهای گذشته و این پروژهی رایگان و متنباز بیش از ۱۰۰ کاربر دارد و ۹۶ نامه در آینده رها شدهاند.
خیالِ تنها و ممتد ما را از زندگی واقعی جدا میکند؛ میتواند ما را یک احمق جلوه دهد.
خیال میتواند به جهان واقعی وارد شود. اگر اینکار آنطور که در شبکههای اجتماعی مرسوم است انجام شود و حول محور ما و شخصیت ما باشد، دروغیست که به خودمان میگوییم.
خیال میتواند کوچک و آرامآرام بدون برنامه قبلی تبدیل به چیزی واقعی شود. چیزی خنده دار. آنوقت میتواند اعتماد به نفس ما را بالا ببرد و حال ما را خوب کند.
خیال میتواند پایههای آینده را تشکیل دهد؛ و ما را جاودانه کند.
من فکر میکنم که خیال، در جهانی که همهجیزش به طور احمقانهای واقعیست، میتواند روزنهای برای بروز خلاقیتهای پنهان ما باشد. اگر به هر شکلی که بلدیم بتواند واقعی باشد. حتی اگر به نظر خندهدار آید. مردم خیالها را دنبال میکنند.