دربارهی آفرینش
ذات متناقض پروردگار، جاودانگی در چنین زمانی به دنیای ما وارد میشود. او در یک زمان هم خیر است و هم شر. و آنوقت انسان امکان بروز خودش را مییابد؛ وقتی اضدادِ وجودش را میپذیرد؛

در نابترین لحظهی آفرینش، آنگاه که خالق، چیزی از وجود خود به مخلوق میدهد، جاودانگی جریان دارد. و نوابغ در چنین زمانی دریافته میشوند. به نظر میرسد خلق کردن، کهنترین پارادوکس جهان ماست. جهانی فانی، میرا؛ مخلوقاتی ناآگاه از خود، میرا؛ و بعد جاودانگی پیدا میشود. نامیرا؛ مخلوق، خالق میشود. دنیای ما جمع اضداد است. و خدا در چنین زمانی دریافته میشود. آنوقت که شرّ، به عنوان حقیقتی عینی - و نه به عنوان چیزی که در نبود خیر اتفاق میافتد - بر جهان حکمرانی میکند. ذات متناقض پروردگار، جاودانگی در چنین زمانی به دنیای ما وارد میشود. او در یک زمان هم خیر است و هم شر. و آنوقت انسان امکان بروز خودش را مییابد؛ وقتی اضدادِ وجودش را میپذیرد؛ و نوابغ در چنین زمانی دریافته میشوند.
حجاب چهره جان میشود غبار تنم / خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم.
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست / روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم.
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم / دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم.
چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس / که در سراچه ترکیب تخته بند تنم.
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید / عجب مدار که همدرد نافه ختنم.
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع / که سوزهاست نهانی درون پیرهنم.
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار / که با وجود تو کس نشنود ز من که منم.